سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این حس من است!
  •   مگر
  • مگر من به غیر تو می شناسم ؟

    مگر به منزلی جز خانه ی تو راه می برم؟

    مگر دل به معشوق دیگری داده ام؟

    مگر پیشانی بر خاک دیگری سائیده ام؟

    مگر در هجران دیگری سوخته ام که امید به غیر تو داشته باشم ؟

    مگر جز تو ؛ دیگری به تمام خوبیست ؟ و مگر نه تمامی ِ خیر به دست توست ؟

    چگونه در آرزوی غیر تو باشم و آفرینش و فرمان به دست تو باشد ؟

    تویی که میوه ی نعمتهای ناطلبیده از درخت فضل خویش برایم بار آورده ای؛ تو که از چشمه ی ناگفته ام آب جوشانده ای ...

    چگونه حال که گرسنه و تشنه به امید مزرعه و بوستان تو آمده ام؛ تهیدستم باز میگردانی؟

    چگونه ریشه ی آرزوهای مرا از زمین بخششت در میاوری؟



  • نویسنده: ارسلان(چهارشنبه 85/3/10 ساعت 5:52 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   عشق خلق
  •  

    ای آنکه بر قامت نیازهای انسان جامه لطف می پوشانی و بنده را با ریسمان کــَرَم تا چکاد آرزوها می رسانی.

    و هرگاه به سویت چهره بگرداند و نگاه سرشار از خواستن خویش را بر چشمهای تو بدوزد ؛در کنارش می‌گیری و در میان بازوان پرمهر خویش می فشاری.

    و هرگاه قدم از محدوده ی خویش فراتر بگذارد و دست به گناه بیالاید و پا به ورطه ی عصیان بگذارد و چشم در سیر خطا بگرداند و لب به زهر اشتباه تر کند و دل به غیر تو بسپارد تو همه را نه میگذری که می پوشی؛ نه خرده نمیگیری که پرده می افکنی.

    هرگاه بنده ای دل به تو خوش کند و از ما سِوا در گذرد و از غیر ببرد و کوله بار امید خویش در سایه ی درخت توکل تو بر زمین بگذارد؛ تو از خنکای نسیم کفایتت در تابش طاقت سوز نیازها بر او می نوشانی.



  • نویسنده: ارسلان(سه شنبه 85/3/9 ساعت 6:5 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   نیاز من
  • من تورا احتیاج دارم برای زندگی کردن تورا احتیاج دارم برای زنده بودن تو را احتیاج دارم برای عاشق بودن تو را احتیاج دارم برای دوست داشتن تو را احتیاج دارم برای امید داشتن تو مرا احتیاج داری برای سرگرم بودن



  • نویسنده: ارسلان(سه شنبه 85/3/9 ساعت 6:4 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   عشق یا دوستی
  •  

    اگر این پنجره ها باز شود
    عشق را خواهم دید
    اگر از خاطره ها مست شوم
    روی زیبای تو را خواهم دید
    اگر از خود به تو پرواز کنم
    ابر رویای تو را خواهم دید

    بار دیگر به لب پنجره ها خواهم رفت
    تا که شاید اثری از تو به جانم برسد
    بار دیگر به تمنای حضور جرعه ای می نوشم
    تا که شاید اثری از تو مرا شاد کند
    بار دیگر به تمنای وصال با خدا خواهم گفت
    که مرا با تو هم آواز کند
    لحظه ای بعد به خود می گویم:
    نفسش یا اثرش یا که هم آواز شدن
    نه دگر می آید نه دگر می ماند...



  • نویسنده: ارسلان(سه شنبه 85/3/9 ساعت 6:2 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   عشق آدما
  •  

    نمی دانم که دانست او دلیل گریه هایم را؟ نمی دانم که حس کرد او حضورش در سکوتم را؟ و می دانم که می دانست ز عاشق بودنش مستم وجود ساده اش بوده که من اینگونه دل بستم

    عشق با غرور زیباست ولی اگر عشق را به قیمت فرو ریختن دیوار غرور گدایی کنی... آن وقت است که دیگر عشق نیست صدقه است

    عشق با غرور زیباست ولی اگر عشق را به قیمت فرو ریختن دیوار غرور گدایی کنی... آن وقت است که دیگر عشق نیست صدقه است 
    ما آدما مثل کتابیم، کتاب رو که ورقش میزنی تموم که شد، میزاریمش کنار، پس سعی کنیم خودمون رو هیچوقت ورق نزنیم تا آخرین صفحه، که مارو تموم کنن و بزارن کنار
     توی ساحل روی شن ها قایقی به گل نشسته... یکی با چشمون گریون روی این تنها نشسته... نگاه پر اضطرابش به افق به بینهایت... ساتکته اما تو قلبش داره یه دنیا شکایت... باورش نمیشه عشق و همه دنیاش زیر آبه... تنها مونده توی ساحل زندگی براش عزابه



  • نویسنده: ارسلان(سه شنبه 85/3/9 ساعت 5:59 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   این هم برای تو!
  •  

     اگه کسی دیوونت بود عاشقش باش اگه کسی عاشقت بود دوستش داشته باش اگه کسی دوستت داشت بهش علاقه نشون بده اگه کسی بهت علاقه نشون داد فقط یه لبخند بهش بزن اینطوری اگه همیشه یه پله ازش عقب باشی اگه یه وقت خسته شدو خواست برگرده تازه می شین مثل هم



  • نویسنده: ارسلان(جمعه 85/3/5 ساعت 6:55 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   بخا طر دوری تو!
  • می توان تنها رفت می توان تنها ماند می توان تنها خفت میشود تنها مرد! می توان با فریاد ....دل به فرداها داد می توان بی غوغا...دل به این دریا داد مثل یک دریا موج میتوان اشک بریخت همچو طوفانی سخت می توان آه کشید می توان مثل درخت ....ریشه در خاک دواند می توان همچو نسیم......پای بر کوه نهاد می توان چون صحرا آتشی در دل داشت می شود مثل بهار نفسی پر بر داشت میتوان تنها رفت....... می توان تنها مرد............... می توان تنها ماند s4

    شاید اشتباه اما عاشقان دروغ می گن آدمای مهربون با وفا دروغ می گن اونا که میگن تا همیشه دیونتن بزار بی پرده بگم که به شما دروغ می گن اونا که میان به این بهونه ها که اومدن از توی شهر قشنگ قصه ها دروغ می گن اونا که فدات بشم تکیه کلامشون شده به تموم آسمونا به خدا دروغ می گن اونا که با قسم آیه می خوان بهت بگن تا قیامت ازت نمیشن جدادروغ می گن



  • نویسنده: ارسلان(جمعه 85/3/5 ساعت 6:53 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   عشق همه
  •  

     

     

     ای آنکه هر که در جاده ی رحمتت گام نهاده ؛ به بوستان سعادت رسیده...

    هر دل که هوای تو کرده ؛ پا بر فرق غیر تو نهاده ...

    هر سر که سودای تو گرفته ؛ چشم از سواد و بیاض عالم برگرفته...

    در هر دل که یاد تو تپیده ؛ خاطرش آرمیده و باور غیر تو رمیده ...

    با انتقام تو هیچ گنهکار طالب بخششی به وادی شقاوت نرسیده



  • نویسنده: ارسلان(جمعه 85/3/5 ساعت 6:52 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   کدام زیبایی
  •   

    کدام سائل انابه کننده ای ؛ کدام مهمان محتاجی ؛ کدام فقیر مویه گری ؛ کدام نیازمند ضجه زننده ای ؛ سحوری در خانه بی نیازیت را در ظلمت گناه و معصیت و فقر تکانده است و تو پاسخ نگفته ای؟

    کدام بیچاره ی درد آلوده ی امیدمندی را تو از خویش رانده ای ؟؟؟!!!

    کدام چشم امیدواری را تو گریان تحمل کرده ای؟؟؟!!!

    ریزش کدام اشک امید آغشته ای را تو تاب آورده ای؟؟؟!!!

    خدایا ! درست است که خسته؛ درهم شکسته ؛خون به چشم نشسته ؛ پرنده ی امید پای بسته و خواب از چشم رسته از بارگاه تو رانده شوم؟؟؟؟....



  • نویسنده: ارسلان(جمعه 85/3/5 ساعت 6:51 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

    <      1   2   3      

  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • هک شرگان
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 9247
    بازدید امروز : 22
    بازدید دیروز : 0
  •   مطالب بایگانی شده

  • سمی ترین
    عشق خلق
    مگر
    بهار 1385

  •   درباره من

  • این حس من است!
    ارسلان

  •   لوگوی وبلاگ من

  • این حس من است!

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  

  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی